بیشتر از دوهفتس خونه مامان نرفتم. نه وقتش و دارم نه حوصله شو.
امروز دوستم با بغض میگفت خانوادش تو گرگان هستن و اون اینجا تنهاس. عجیبه من خانواده و همه فک و فامیلم اینجان ولی خودم از آدم به درم!! چون رفت و آمد با فامیل رو زیاد دوست ندارم.
بیشتر دوست دارم چهار تا دوست پایه داشته باشم و با اونا رفت و آمد کنم.
فقط مشکل اینجاس که دوست و رفیق هم ندارم!!
بعضی وقتا تو دلم غبطه میخورم به اونایی که راحت دوست پیدا میکنن و باهاشون خوش میگذرونن. اما من عمر و جوونیم داره هدر میره و هیچ دوستی دور و برم نیست.
به خاطر همینه که خودمو تو کار و کلاسهای فوق برنامه غرق کردم که تنهاییمو کمتر حس کنم.
اینجا همه دلشکسته اند... نمیدانم آنها که دل شکسته اند کجایند...
دوست ,تو ,آمد ,ندارم ,دوستی ,کنم ,و آمد ,میکنن و ,و باهاشون ,پیدا میکنن ,دوست پیدا
درباره این سایت