محل تبلیغات شما

تو مشغله ها و مسئولیت هام گم شدم. تو خستگی هام دارم دست و پا میزنم. کاش از شغلم راضی بودم. کاش وقت اینو داشتم که به کارهای هنریم برسم و لذتشو ببرم نه این که تو گرفتاری های روزانم فقط یه حسرت ازش بمونه ته دلم. 

دلم از یکنواخت بودن زندگیم گرفته. یه تغییر خوب میخوام. یه حال خوب. بارها خواستم حال خودمو خوب کنم و محتاج هیچ چیز و هیچکس نباشم اما هردفعه ناراضی تر از قبل برگشتم سرجام.

نه وقت اینو دارم که باشگاه برم نه پولی دارم که به یه تفریح خوب فکر کنم. تنها سرگرمیم هرچندوقت یه بار رفتن به بازار و با عذاب وجدان خریدن یه چیز کوچولویه که به پشیمونی بعدش نمی ارزه.

همش درگیر چندرغاز پول دراوردنم که تو این‌گرونی از یک طرف میاد و از طرف دیگه فرار میکنه. 

مامانم میگه کم‌کم‌ به فکر بچه باش ولی نمیتونه درک‌کنه که بچه دار شدن دلخوشی میخواد پول میخواد ذوق مادر شدن میخواد که هیچ کدوم و ندارم. 

امشب از اون شب هاس که نه حوصله انجام کارهای فشرده مو دارم و نه میتونم از فشار روانی حاصل از این همه کار و مشغله بیام بیرون. فقط دراز کشیدم رو تخت و دارم دونه دونه به بدبختیام فکر میکنم.

این افسردگی اخرش کار میده دستم.

 

دیوانگیم نزدیک است

خواسته های ایده ال من

اینجا همه دلشکسته اند... نمیدانم آنها که دل شکسته اند کجایند...

یه ,تو ,فکر ,میخواد ,شدن ,کارهای ,که به ,که تو ,وقت اینو ,دارم که ,نمیتونه درک‌کنه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها